توجه: این مقاله حاصل از تحلیل شخصی نویسنده است که میتواند مورد موافقت یا مخالفت شما خواننده محترم قرار گیرد. لذا خواهشمند است دیدگاههای ارزشمند خود را در خصوص این مقاله در قسمت نظرات که در پایین همین نوشته قابل دسترسی است، بیان کنید.
خبر پیدا شدن یک نوزاد تازه به دنیا آمده (که هنوز بند نافش هم بریده نشده است) در محله نازی آباد تهران همه را درشوک و بهت فرو برد. بلافاصله پس از پیدا شدن این نوزاد -که او را در کیسه زباله سیاه و در سطح زباله انداخته بودند- تیتر یک رسانهها و فضای مجازی شد. تا چند روز همه از سلامتی این نوزاد و وضع حالش صحبت میکردند. خوشبختانه حال نوزاد خوب است و چند نفر نیز تقبل کردند تا هزینههای مربوط به نگهداریاش را پرداخت کنند. اخبار را که دنبال میکردم به گزارشی از رسانه تیوی پلاس رسیدم که با خانمی که نوزاد را دوان دوان به بیمارستان رسانده بود صحبت میکرد. در پایان گزارش، آقای گزارشگر سوال کرد «شما چه صحبتی دارید با پدر و مادر این بچه؟…» و آن خانم پاسخ داد: «با خانوادهاش که نمیتونم صحبتی داشته باشم. اونها اگه خانواده بودن همچین کاری رو نمیکردن…» (فیلم این مصاحبه در ادامه آمده است)
درسی که از این تجربه گرفتم:
فرض کنید با یک کودک در یک اتاق تنها هستید و از ابتدای حضور شما در اتاق کودک شروع به گریه کردن میکند. برای آرام کردن این کودک چکاری انجام میدهید؟
او را سرگرم میکنید؟
برای او خوراکی سفارش میدهید؟
بررسی میکنید چه مشکلی دارد و علت گریهاش را برطرف میکنید؟ و….
اما من یک راهحل بهتر پیشنهاد میدهم: با شلیک یک گلوله کارش را تمام کنید!!
بله درست خواندید! با یک شلیک کار کودک تمام میشود و دیگر شما صدای گریهاش را نمیشنوید! اما، با عذاب وجدان بعد از ازبین بردن آن چه کنیم؟ با آسیبی که به روح و روان جامعه وارد کردیم چه کنیم؟ آیا این آسانترین راه، بهترین راه بود؟ اگر شما هم به این سوالات فکر کردید بدانید دید جامع نگر دارید.
یکی از واجبات مهم هر سیاست داشتن دید جامعنگر است. یعنی من به عنوان سیاستگذار بدانم سیاستی که در یک حوزه اتخاذ میکنم چه تاثیری بر روی سایر حوزهها دارد؟ آیا من همه جوانب سیاست را دیدهام؟ آیا این سیاست میتواند اثر مخربی بر روی یک گروه یا حوزه خاص داشته باشد؟
شواهد امر نشان میدهد که متاسفانه سیاستهای مربوط به افزایش جمعیت از این قاعده پیروی نکردهاند. افزایش وسایل پیشگیری از بارداری چیزی جز عدم دسترسی قشر فقیر به آن و در نتیجه تولد نوزادان ناخواسته نیست که در نهایت آن میتوان تکرار تراژدی نازیاباد را بارها و بارها شاهد بود. از سوی دیگر فراهم نبودن تسهیلات لازم برای نگهداری از این نوزادان و یا تامین خانوادههایی که از نظر اقتصادی در سطوح پایین قرار دارند و اقدام به فروش فرندان خود مسائل اجتماعی دیگری است که باید منتظر آن بود.
و اما در پایان، آنچه میدانم و فهیمدم این است که هیچ مادری حاضر نیست فرزندش را، جگرگوشهاش را در کیسه سیاه در سطل زباله رها کند. باید دید کدام مشکل او را به این انجام این کار راضی کرده است؟ حواسمان باشد قبل از جمع آوری شواهد متقن، قضاوت نکنیم.
شما چه درسی از این تجربه برداشت میکنید؟
آرزو دارم روزی حکمرانی خوب در نظام سلامت رقم بخورد…